گاهی زندگی، نه پیشرَویست، نه انتخاب؛
بلکه چرخیدنِ بیپایانِ زخمیست،
در سایهی رازی که حتی خدا نیز از آن وحشت دارد.
و تو، تنها در این بیرحمی،
به شبحی بدل میشوی که هیچگاه وجود نداشته است
گاهی زندگی، نه پیشرَویست، نه انتخاب؛
بلکه چرخیدنِ بیپایانِ زخمیست،
در سایهی رازی که حتی خدا نیز از آن غافل است.
تو در این دنیای بیمنطق،
فقط گوشهای ایستادهای،
زیر بار سنگین سکوت،
و هر آنچه بود،
به نسیان سپرده شده است.
و در پایان،
فقط صدای خودت را میشنوی،
که در تاریکی گم میشود،
گویی هیچگاه وجود نداشتهای.